آهای آدما
آره با شمام
قدرشناس باشید
قدر اونی رو بدونید که تو زندگیتون باعث میشه
از ذوق و شوق.........ذوق و شوق.......اشک بریزی
نه از غم و غصه......نه از غم و غصه.........
آهای آدما
آره با شمام
قدرشناس باشید
قدر اونی رو بدونید که تو زندگیتون باعث میشه
از ذوق و شوق.........ذوق و شوق.......اشک بریزی
نه از غم و غصه......نه از غم و غصه.........
زمین به مرد بودنت نیاز داره
مردباش، مردونه حرف بزن
مردونه بخند
مردونه عشق بورز
و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که
به مردانگیت تکیه کرده تکیه کرده تکیه کرده
و باورت کرده
امروز اون جملتو دیدم...همونکه پرسیدم گفتی نه منظورم به تو نبود ...
"جدا شدم از اون نه از زندگیم"
جمله جالبی بود واسم و بحث برانگیز... آخه من چکارت کرده بودم که با نبود من به زندگی برگردی... جالبه واسم...
برات متأسفم...
فکر نمیکردم اینطور آدمی باشی که...
آهای اونایی که... بعضی دخترا گناه دارن باهاشون اینطوری رفتار نکنید...دلشون میشکنه...
دلم که می گیرد ناخواسته یاد تو می افتم اما دیگر مهم نیست که
تو باشی یا نه
تو برگردی یا نه
تو یادی از من کنی یا نه
دیگر برایم مهم نیستی
میدانی چرا اینطور شدم؟
خودت خوب میدانی
یادت هست آن روز که برگشتی گفتم چرا ؟
گفتی آمده ام شاید آینده ای با هم داشته باشیم...
یادت هست ...اما من خوب یادم هست
خیلی فکر کردم که چرا برگشتی اما چیزی به جز بی توجهی تو نفهمیدم...
تو برای خودت برگشتی نه من...
دیگر برایم مهم نیستی اما...
اما بدان که بغضی در درونم ماندگار می ماند...
یادت باشد...
اگر یک لحظه در بغضت یاد من افتادی
شک نکن مطمئن باش که آن بغض منم...
مطمئن باش...
تورا نمیدانم اما
من معتقدم
چوب خدا
شاید همان بغضی باشد که سالها بعد دخترت میخورد و تو
در عمق چشمانش خاطره تلخ رفتن را میبینی
چوب خدا
شاید همان بغضی باشد که ناخواسته در عمق وجودت حس میکنی
شاید همان روزی باشد که ناخواسته با بغض یاد یک خاطره ای یک نفری می افتی
تو را نمیدانم اما من عجیب معتقدم...
یکی هست اون بالا بالاهاا که بهش میگن خدا...
انقد خوب و بزرگه که حد نداره...
اون بالایی همیشه حواسش به همه هست...به من ... به تو...
ازش خواستم مواظبت باشه...
همش ازش میپرسم خدایا چی شد چرا اینطوری کردی...
فعلا جوابمو نداده فک کنم منظورش اینه منتظر باشم ببینم چی میشه...
یه بار گفت شاید به صلاحته... گفتم خداجونم من میخوام این صلاحم باشه نه چیز دیگه... اینو که گفتم یکم نیگام کرد...
یه چیز میخواست بگه ها اما نگفت...
دیدم اینطوری فقط گفتم که مواظبت باشه...
گفتم حداقل اینطوری دلم اروم میشه اینطوری که تومواظبش باشی...
تازشم بهش گفتم که بهت بگه من یه روزی برمیگردم و پیدات میکنم... یه ادمی میشم که دیگه حتی فکر نبودن منو نکنی....
محمد من با دست پر برمیگردم... تمام تلاشمو دارم میکنم...
تو فقط بدون که یکی هست که...
خاطراتی که آدمهایش رفته اند دردناکند
ولی خاطراتی که آدمهایش رفتارشان مثله قبل نیست دردناکترند...
بدترین حس دنیا
حرف نزدن با کسیه که
عادت داشتی هرروز باهاش حرف بزنی...
اینو به کی بگم خداااا...
بدون صحبت با اون چکار کنم خدایاا
هر آدمی که می رود
یک روز
یک جایی
به یک هوایی
برمی گردد...
همیشه یک چیز برای جا ماندن است...
حتی یک خاطره...